نویسنده: شائول شاکد
مترجم: سید احمدرضا قائم مقامی


 

به رغم پیشرفت های قابل ملاحظه ای که به واسطه ای مساعی بعضی محققان در فهم کتیبه ها به دست آمده، هنوز جزئیاتی در کتیبه های کردیر هست که محتاج شرح و توضیح است. در این جا کوشیده ایم بعضی نکات مبهم مانده ی کتیبه های او را روشن کنیم.(1)
کردیر تمهید سفر خود را چنین وصف می کند (کتیبه ی سرمشهد، سطر32):
AP-m[…S] XPwXry MRKAn MRKA 'dwyn mxly krty krk'n
ZY yzd'n w NPS[H] IWb'n I'dy AYK'it'd[y xw]Hn
این جمله را من تقریباً چنین ترجمه می کنم:
و من [به نام؟] شاپور، شاهنشاه، برای کارهای ایزدان و برای روان خویش آیین و کلامی (آیین و مَهری) به جا آوردم، تا مگر اردای (پرهیزگار) شوم.
دو تعبیر قرینه ی هم، یعنی «برای کارهای ایزدان» (یا شاید «برای کارهای ایزدی») و «برای روان خویش»(2)، ظاهراً بر دو عمل دیندارانه ی مکمل هم دلالت می کنند که بیش از این نمی توان معنای آن را تشخیص داد.(3)
درباره ی تعبیر مبهم dwyn mxly بسیار نوشته اند.(4) مکنزی لفظ را به «نوعی مرگ» ترجمه کرده که به نظر من نامحتمل است. معنایی که در این جا آوردیم، یعنی «آیین و کلام»، مبتنی بر این فرض است که این ترکیب، ترکیب وصفی ثُنانی (hendiadys) یا مزدوج (dvandva) است.(5) به نظر من این معنا با دو جمله ی دیگر هم که این تعبیر در آن آمده سازگار است. سطر 34 کتیبه ی سرمشهد را می توان چنین ترجمه کرد: «(همراهان) مرده واری که من آن ها را در آیین و کلام [نشانیده یعنی فراخوانده؟] بودم.»
XWHnd [ns'st?] ly] sky MNWwm BYN dwyn mxly)
چنین است در سطر چهلم کتیبه ی سرمشهد.(6)
رأی مکنزی که لفظ مبهم را مشتق از کلمه ای در معنای «مرگ» می داند ظاهراً درست است، ولی من بهتری می دانم که آن را به «مرده وار» ترجمه کنم نه به «میرا»؛ ظاهراً لفظ بر موجوداتی دلالت می کند که به دنیای دیگر، یعنی به دنیای مردگان، تعلق دارند و نه به مردمی که در شُرف مرگند.
بر کردیر در شهودش چهار «شهریار» یا بیش تر ظاهر می شوند که ظاهراً به صفت spytk'n موصوفند. معنای این صفت احتمالاً یا «سفید»است یا «درخشان».(7) اولینشان وصف دیگری هم دارد: «نشسته بر اسبی نجیب، درفشی در دست» (سرمشهد، سطر 34). این دو صفت، قرینه ای هم در متن مکاشفه ای یادگار جاماسپ دارند. متن به پهلوی متأخر و پازند به دست ما رسیده است:
و برود پشوتن، پسر شما، با صد و پنجاه شاگرد با جامه ی سپید و سیاه و دست من بر درفش (یادگار جاماسپ، 52:16).(8)
توصیفی که در این مکاشفه ی پهلوی آمده همان قدر مبهم است که توصیف کردیر، اما هر دو ظاهراً بازمانده ی یک سنت ادبی مشترکند.
جزء دیگری از متن کتیبه ی سرمشهد (سطرهای 39 و 40) که فهم آن دشوار است لفظ cydyn است که ژینیو (9) مقصود از آن را «دیو» می داند. این رأی به نظر من درست نیست. اگر ژینیو درست گفته باشد، املای کلمه باید - cyt* باشد و در این صورت پسوند صفت ساز –yn نابجا خواهد بود. گذشته از این، رأی ژینیو هم چندان قانع کننده نیست. من با اندکی تردید لفظ را معادل کلمه ی فارسی چین (چین و شکن) می دانم که به نظر من با cina (دام و تله) مربوط است. نیز گمان می کنم که کلمات پرچین (10) فارسی و abarzem پهلوی به معنای چادر و سراپرده (11) به همین گروه کلمات تعلق دارند و احتمالاً همه مشتق از ریشه ی - cay هستند. معنای اصلی cydyn فارسی میانه شاید «گودال و حفره» باشد، یعنی جایی که مایعات در آن «جمع می شده است». در سیاق عبارت کردیر چنین آمده است:
و اکنون شهریار دیگری پیداست (با جامه های) سپید (نشسته) بر تختی (با) جامی زرین و در برابر او (؟) (12) حفره ای (13) (سطر 39).
چنان که شروو خاطرنشان کرده است، مفهومی که با لفظ cydyn بیان شده، چند سطر بعد با لفظ دیگری بیان می شود، یعنی لفظ «چاه» (c'sy)(14).
معنای عبارت zarren bazm ظاهراً «جام زرین» است. «بزم» در معنای جشن به احتمال زیاد تحول همین لفظ است. لفظی که در اوستا برای «جام» آمده bajina است.(15) لغات (aazak (16 در ارمنی و (bzyk (17 در آرامی که هر دو دخیل از ایرانی اند، با همین لفظ بزم مربوطند. صورت بزم یا علاوه بر پسوند های ina - (در کلمه ی مذکور اوستایی) و aka - (در کلمه ی دخیل ارمنی) و ika - (در کلمه ی دخیل آرامی) پسوند دیگری هم در خود دارد، یا این که با تبدیل jn - به zm از همان لفظ اوستایی مشتق شده است، یعنی bazm <bajn<bajina. اگر این توضیح درست باشد، کلمه ی بزم در معنای جشن و مهمانی نتیجه ی تحول معنایی همین لفظ در معنای جام است.

پی‌نوشت‌ها:

1.قص خطابه ی دوم.
2.درباره ی این تعبیر رجوع شود به شاکد، 1990 الف.
3.درباره ی تعبیر نخست رجوع شود به باک، 1988.
4.رجوع شود به مکنزی 67:1989 و بعد؛ ژینیو، 11:1990 و بعد. در این اثر اخیر تحقیقات پیشین ذکر شده است.
5.این ترجمه چندان از ترجمه ی پیشنهادی شروو (292:1983)، «کلام های آیینی»، دور نیست. (hendiadys، لفظاً یکی با دو تا، در علم معانی آن است که دو اسم به هم عطف شوند و از آن موصوف و صفت اراده شود. م.).
6.ترجمه ی مکنزی متفاوت است.
7.چنین است رأی مکنزی 68:1989، & 25.
8.ud be rawed pesotan I smah pus abag 150 hawist, paymozan sped ud siyah ud dast I man pad drafs.
9.ژینیو 96:1991 یاداشت 224.
10.بویس 1977 ب: 71.
11.در ترکیب mask-abarzen (مکنزی 55:1971). abarzen در معنای «پوشش زین» وارد آرامی هم شده است؛ رجوع شود به گایگر، 211:1938 و بعد.
12.به نظر من s…dst تقریباً همان معنایی را دارد که pysydy در سطر هفدهم کتیبه ی سرمشهد: «و ترازویی در یش او می ایستد» (Aps tr cwky XD pysydy YK'YMWNt). از نظر معناشناسی لفظ را با بدست فارسی به معنای «آماده و فراهم» مقایسه می کنم. شاید بتوان جمله را این طور هم ترجمه کرد: «دستش (یا وجبش) یک حفره است».[کذا، م.].
13.w) K'N A(X) RN (strd'r p) [yt'k spytk'n] (w Q)D (M) g's ZHByn bzmy (A)p's c[Y](d)yn YDH)
14.کتیبه ی سرمشهد، سطر 42. شروو درباره ی بسیاری از آن مسائل سابقاً بحث کرده است (شروو، 297:1983 و بعد) و نیز در نقد خود بر اثر ژینیو، کتیبه های کردیر، که زیر چاپ است.
15.بارتلمه 1484:1904 ذیل - rae wis,bajina.
16.لاگارد 24:1877 و بعد، شماره ی 326؛ هوبشمان، 115:1897.
17.گایگر 80:1937 ب.

منبع مقاله: شاکد، شائول؛ (1387)، تحول ثنویت (تنوع آرای دینی در عصر ساسانی)، سیداحمدرضا قائم مقامی، تهران، نشر ماهی، چاپ اول